-
حس
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 00:28
حس رقصیدن دارم ...... حس چرخیدن ....... حس پریدن ..... حس خندیدن ..... حس راه رفتن زیر نور مهتاب و بالا پایین پریدن و آروم گرفتن ...... نمی دونم چه حسی هس . ولی خوشحالم. امروز بعد از ظهر یه خبر خوب بهم دادن که فعلن نمی خوام افشا بشه ٬ تا مطمئن شم . ------------ امروز یه بازگشت به سن ۶ سالگی هم داشتم.....
-
رها
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 13:01
دستهای مرا که ساقه ی سبز نوازش است ٬ با برگهای مرده هم آغوش می کنی ...
-
سکوت
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 00:16
اینقدر پیش خودم خرابم کردی ٬ که به بیهودگی وجودم اطمینان پیدا کردم اینو امشب دلم می خواست بنویسم : بی من از کوچه ۱ گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی ۲ قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم ۳ تا ته کوچه ۴ به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی ٬ نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی ... ----- پی نوشت : ۱. پیچ ۲. نرفتی ۳....
-
قد
شنبه 7 مردادماه سال 1385 00:39
احساس می کنم دارم قد می کشم. از فردا هر روز صبح روی دیوار بالای سرم خط می کشم.
-
مرگ موقت ما
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 10:45
شاید این روزها بگذره اما طعم گیلاس فراموش نمی شه . ... شاید مدتی گرد مرگ روی صورتم پاشیده شود ٬ اما من بازهم زنده می شوم...
-
گذر زمان
شنبه 17 تیرماه سال 1385 12:24
باور کردنی نیست که اون دختر کوچولو اینقدر بزرگ شده باشه ! باورش سخته که اون سر کوچک و بی مو پوشیده شده باشه از اینهمه موهای مشکی و مواج ! چقدر این دختر کوچولو بزرگ شده ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 16:04
ای ساربان آهسته ران (۴۱۲و۱)
-
نام
جمعه 9 تیرماه سال 1385 15:25
امروز در کاغذ سپید تمرینم هزاران دایره هم مرکز دور نامت کشیدم ۴۵
-
دست
شنبه 3 تیرماه سال 1385 22:01
گرمای دستت از مهر نبود گرمای دستام ،دستاتو خیس عرق کرده بود و من بی خبر از اینکه چقدر دوست داری دستاتو رها کنم تا تو ، با دستمالی کهنه تمامی محبت دستای من رو محو کنی ...
-
وداع
شنبه 27 خردادماه سال 1385 23:56
ار جام هجدهم حذف شدیم در حالی که جای پای بازیکن ۵۳ کیلوگرمی ما روی صورت فیگو موند. فکر کنم تا حالا کسی روی صورت فیگو اینجوری رد پا نذاشته بود. و نتیجه -------- امتحان دارم !!!
-
اندازه
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 23:34
چه دلیلی وجود داره که دیگران مقیاس اندازه گیری رو برای ما مشخص کنن وقتی با ما فرق دارن؟ من مثل تو نیسم. مقیاس اندازه گیری من با تو فرق داره . و حتی خوب من شاید بد باشد برای تو !
-
تولد مبارکی
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 11:34
نمی دونم چرا این قیام خونین ۱۵ خرداد پاشو از زندگی وبلاگ من نمی کشه کنار. امروز مثل هر سال بازم ۱۵ خرداد شده . اتفاقهای مهم این روز عبارتند از : چهار سال پیش در چنین روزی داداش گلم امیر رفت . سه سال پیش در چنین روزی هم وبلاگ من .:. ELIGOLI.BLOGSKY.COM .:. پا به دنیای نتی گذاشت . تولدش مبارک وقتی به نوشته هام از روز...
-
پرتگاه
جمعه 12 خردادماه سال 1385 21:59
چند قدم جلوتر ٬ می ایستی ! آنجا پرتگاه است من بارها و بارها تا نزدیکی پرتگاه رفته ام اما هنوز جرات پریدن ندارم می دانم روزی از همین پرتگاه اوج خواهم گرفت --------- امروز روز خوبی بود و در واقع دوستان این روز رو رنگ آمیزی کردند . رنگ خاطرات از بین نمی ره.
-
کدام بهتر است
دوشنبه 8 خردادماه سال 1385 10:44
از گزینه های زیر یکی را انتخاب کنید : ۱.علم ۲.ثروت ۳.ثروت که منجر به علم شه . ۴.علم که ثروت بیاره . ۵.گور بابای علم . ۶. علم بدون ثروت به هیچ دردی نمی خوره . ۷.ثروت همراه با علمی که ما را متعالی کند. ۸. تقوی مهم هست. ۹.علم و ثروتی که در خدمت بشریت باشه. ۱۰. گزینه ی پیشنهادی خودتون
-
شرح حال
جمعه 5 خردادماه سال 1385 14:46
کس نمی داند ز من جز اندکی
-
اشتباه
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 22:17
نه ! همان بهتر که این سینه گورستان حرفهایم باشد. درد دلهایم ٬ تعریفهای دوست داشتنی و یا غم انگیزم ٬ آرزوهایی که در سر دارم ٬ شیطنتهای روزانه ام ٬ ... همه تنها ٬اینجا محفوظند . نه !همان بهتر که هیچ کس ٬ هیچ نداند. چون گویا ٬ هیچکدام٬ نمی دانیم که شنیده ها گنج هستند و هیچ ناگفته ای را نزد من فاش نکنید...
-
غبار
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 17:05
روزها می آیند زمان می گذرد و ما همراه با ثانیه ها ٬ در گذریم آنچه از دور می بینیم غبار خاطراتمان است ....... عجب گرد و غباری هست اینجا!
-
چند تا عجیبه ؟
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 18:31
چقدر عجیبه که تا وقتی مریض نشی ٬ کسی برات گل نمی آره تا فریاد نکنی ٬ کسی به طرفت بر نمی گرده تا گریه نکنی ٬ کسی نوازشت نمی کنه تا قصد رفتن نکنی ٬ کسی به دیدنت نمی آد و تا وقتی نمیری ٬کسی نمی بخشدت ------- مرسی از pilot به خاطر فرستادن این مطلب . جالب بود نــــــــــــــــــــــــه ؟ البته فکر کنم گاهی استثنا هم وجود...
-
آرامش
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 22:25
پروردگارا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند. « جبران خلیل جبران» ---------------------------------------------- خیلی واضح هست که آدم هر وقت تنها به...
-
جنون
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 20:13
دیوانه ام اما باور کن نه دیوانه ی تو. دیوانه ی این دل صاحب مرده . ------- پی نوشت :اینا چیزایی هست که یهو فوران می زنه بیرون ونگارنده هیچ قصد خاص و یا عشقولی نداره
-
خود شیفته
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 16:53
* چند روزی نبودم و اینجا هم به حالت نیمه تعطیل مونده بود . یه مسافرت کوچولو بودم. اما حالا هستم و می خوام بدوم ... اگه کسی فکر کرده که پست قبلی برای اونه و از دلتنگی باید بگم که : نه تنها از نبودنت غمگین نیستم ٬ که عدم حضورت آرامشم را صد چندان می کند و من این روزها نفس می کشم
-
دورتر٬ نزدیکتر
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1385 20:56
هرچی به تو نزدیک شدم ٬ از تو دورتر شدم کاش هیچوقت نزدیک بودنت رو حس نکرده بودم
-
تشابه
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 15:15
صندلی هایی که پیش از این هم بارها و بارها کسانی مثل ما ٬ روشون نشستن . آدمهایی که پیش از این هم بارها و بارها کسانی مثل ما ٬ اونها رو دیدن. حرفهای من برای تو مثله چندتا علامت سئوال و تعجب هست . اینو می فهمم . چون می دونم که حرفای تو هم برای من همینجوریه. و من هیچوقت یاد نگرفتم چطور تاریخ بخونم .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 16:20
اگه سعدی می خواست باز به دنیا بیاد امروز رو انتخاب می کرد ؟
-
راه یک یا دو طرفه
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 22:34
چیز جدیدیه دیگه . کار جدید .مدل جدید. نمی دونم به هر حال جدیده . آها ! راسی یادم نبود شما نمی دونید در باره چی می گم . بی خیال. پس بریم تو کار یه سئوال عمومی : یه سئوال رو اگه لطف کنید جواب بدبد ممنون میشم . به نظر شما دل به دل راه داره ؟
-
علاقه
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 12:22
الان اون وقتی هست که از همه چیز بدم می آد از کامپیوتر ... از دانشگاه ... از درس ... از کلاس ... از گردش ... از خط ... از ماشین ... از تمرین ... از کتاب ... از صدا ... از فکر... از خواب ... از تلفن ... از چت ... از تو از گذشته که نگو...
-
آغاز
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 20:44
تسلیت میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای یاد یادی برای سنگ این بود زندگی... .................. پ . ن : خواستم اینجوری تسلیت بگم به دوستم.
-
دوست
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 15:24
هرچه گفتیم جز حکایت دوست ٬ همه عمر از آن پشیمانیم -------------------- خاطراتی رو با هم مرور کردیم که مدتها از اون گذشته اما هنوز هم تازه است. اونقدر مرور خواهیم کرد تا مبادا روزی یکی از ما فراموش کنه . یادش بخیر ! برگشتیم به سالهای ۷۸ تا ۸۱ ----------------------- بعد از پست مطلب : آی ببین وبلاگ من انگار مرده . هنوز...
-
زندگی
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 23:07
نمی دانم چیستی ، اما می دانم من و تو باید بگسلیم کی٬ کجا٬ چگونه ، یکدیگر را یافتیم ؟ به راستی برایم هنوز راز شگفتی است زندگی ! سالها با هم بوده ایم در شادی ها ، و ابر و طوفان ، جدایی از دوستان ارزشمند دشوار است بهای آن ، گاه آهی و گاه اشکی است . پس ، دزدانه برو! هشداری مده ! زمان عزیمتت را خود برگزین ، اینجا به من شب...
-
پاسخ
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 17:04
ایام مبارک ایام می آیند تا بر شما مبارک شوند . مبارک شمایید این کامنت یه جورایی فرق داره با بقیه کامنتا. داداش امید آنلاین ٬ قابل توجه شما اینکه من دو ترم هست که از دانشگاه شما یه جورایی رفتم. بنده در حال حاضر در واحد دیگه ای مهمان تشریف دارم من خودم و مسعود ٬ شما هم سال خوبی داشته باشی. دست طلا ٬ نخیر ٬ ساعت حدود ۱۱...