ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تکیه کردم به دیوار محکمی که جدای از محکمیش گرمی اون رو هم حس کردم... دلم رو سپردم به رسم خوشایندی که رنگ قرمزش ذوب می کنه ٬ شکل می ده و قدرت می بخشه ...
دلم رو ٬ حسم رو و شادیهامو گذاشتم روی میز مهربونی تو تا اشتراک دل و حس و شادی رو تجربه کنیم
یادته ؟
درست امروز ۸ ماهه شدیم...
لحظه ها می روند ٬
ثانیه ها می گذرند٬
و ما همراه با آن در گذریم ...
آنچه از دور می بینیم
غبار خاطراتمان است...
باز هم تولداین وبلاگ شد. سالها مثل برق و باد می گذره . انگار همین دیروز بود که با ساغر توی شرکت نشسته بودیم و من این وبلاگ رو ساختم... چه زود گذشت
و در ضمن سالگرد خروج امیر هم هست...
امیروو جات مثل همیشه خالیه
به گذشته که فکر می کنم می بینم بیشتر دوست داشتنیهام اون موقع اتفاق افتاده و بیشترین افسوس ها هم مال اون موقع هست . از دست دادن فرصت های طلایی...
به آینده که فکر می کنم در عین مبهمی امید رو گاهی! توش می بینم
به امروز که نگاه می کنم سر در گمی میبینم ٬ خستگی و بی حاصلی . مثل اینکه دارم هر روز سرم رو توی دیوار می کوبم. غصه همه ی آدمهای دنیا رو می خورم . درد همه ی مردم اذیتم میکنه . آخه یکی بگه بی خیال مگه تو سفیر حقوق بشری ؟
نمی دونم توی کدوم دوران بمونم (گذشته - حال - آینده ) ؟
از سیر در گذشته که به جایی نرسیدم و فقط درجا زدم٬ آینده هم که غبار آلوده زمان حال هم که پر از استرس هست . شاید برم سراغ ماضی بعید یا مثلا ماضی استمراری یا چیزی شبیه اینا یا چیزی متفاوت با اینا
دقیقا به علت سهل انگاری و عدم پرداخت به موقع قبض تلفن مدتی است که تلفن منزل یک طرفه شده و این روند مدتی ادامه خواهد داشت...
حالا می شه به آدما یه زنگ کوچولو زد و گفت please call us اما اینترنت که اینو نمی فهمه بنابراین ما از نعمت اینترنت تا اطلاع ثانوی محرومیم مگر با کمک کافی نت