ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گر بخوارد پشت من انگشت من
خم شود از بار محنت پشت من
همتی کو تا بخوارد پشت خویش
وا رهد از محنت انگشت خویش
-----
شده تا حالا حس کنید که نباید می ذاشتید کسی بهتون لطف کنه ؟
شده تا حالا حس کنید پذیرفتن محبت حتی بی چشمداشت سپاس هم براتون سخته ؟
شده تا حالا حس کنید گر بخوارد پشت من انگشت من ....
-----
نمی دونم چی بگم اما همینو بگم که اوضا جالب نیست . روزها یکی بعد از دیگری می آد و میگذره . دلم برای همه تنگ شده . برای خودم هم . دلم برای روزهای پر نشاط تنگ شده برای آسودگی هم . دلم ...
اما خیالی نیست ٬به هر حال می دونم که این روزا هم می گذره .
پس به امید روزهای شفاف آینده ...
شب بود ...
انگار همه چیز با قبل فرق داشت ٬
حس می کرد خودش نیست ٬
خودش نیست که راه می ره٬
تصمیم می گیره ٬
حتی نفس می کشه ٬
هیچ چیز نمی تونست خوشحالش کنه ٬
دیگه هیچ چیزی نداشت ٬
دیگه حتی امید نداشت ٬
داشت ذوب می شد ..........
بی صدا ...............
بی درد .......
پر زجر.....
فقط دریا با اون همه آب می تونست جلوی ذره ذره آب شدنش رو بگیره . فقط
دریا .......................................................................................
سحر دیگه سحر نبود
.:. یه دوست .:.
خدایا
اندیشه و احساس مرا در سطحی قرار مده
که زرنگیهای حقیر و نکبت بار آدمیان اندک را متوجه شوم
و چه دوست دارم بزرگواری گول خور باشم تا کوچکواری گول زن.
<<دکتر علی شریعتی>>
سلام
امروز اولین روز پاییز بود . تموم شد . اما روز خوبی هم نبود . امیدوارم روز های خوبی در انتظار همه باشه .
دلم برای یه چندتا از اول مهر ها تنگ شده .
در کل ٬ دلم برای خودم تنگ شده .
--------------
پاورقی :
پارسال اول مهر یه پست نوشتم که خیلی دوسش دارم دوست داشتید یه نگاه دیگه کنید بهش
در جمع من و این بغض نا گوار
جای تو خالی