از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

سال اول

حالا می فهمم در بوسه های مادرم چه حسی است. درنگاه پر حرارتش و در دعایش. 

حالا می فهمم رنج توام با عشق چیست.  

اصلا حالا می فهمم عشق بی بهانه چیست و عاشق کیست 

حالا میفهمم تمام شادی و خوبی دنیا را برای کس دیگری خواستن یعنی چه  

حالا می فهمم شب و روز به عشق دیگری زندگی کردن یعنی چه  

حالا میفهمم لحظه به لحظه دلتنگ شدن یعنی چه 

حالا که

پسرم یک ساله شده

 

عاشقتم کوچولوی من 

 تولدت مبارک

 

پ.ن : عکس در 20 شهریور 90 

بهانه زندگی

 

دوست دارم در رنگهای شادِ بودنت چرخ بزنم و در دنیای شیرین افکارت غرق شوم 

دوست دارم هوای تو را نفس بکشم و صدای تو را عشق کنم 

 

دیگر به دنبال بهانه برای زندگی نیستم  

من بهانه ی خود را یافته ام... 

 

910616

یک سال

چیزی نمانده

یک سال چقدر زود میگذرد

مثل یک روز 


اما نه عمری گذشته


نمی دانم معیار زمان چیست اما این یک سال معنای واقعی خیلی دور- خیلی نزدیک است