ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
صبای عزیز برام شعر زیر رو مسج کرده . ازش ممنونم
کاش میشد اشک را تهدید کرد
مدت لبخند را تمدید کرد
کاش میشد از میان لحظه های زندگی
لحظه دیدار را نزدیک کرد
مرسی صبا جون
*غربت عزیز ٬ الان که فارسی نوشتی
*پیر فرزانه ٬ خیر با شما نبودم
* آقوی امیر آبادی٬ ساغر قالب وبلاگم رو گفته
*مامانه فاطمه ٬ مرسی لطف دارید. نمی دونم ٬ اصلن دقت نکردم تا حالا
*بیتای عزیز ٬ مرسی ٬ من الی گلی هستم
------------------------
دیشب عجب تئاتر توپی رفتم . ( خسرو ٬ شیرین ٬ فرهاد )
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت
نخستین نگاهی که در جان ما شعله افروخت
نخستین سلامی که دلهای ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
پر از شوق بودی
پر از شور بودم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه ا زهم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که میخواهمت را
به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم
دو آوای تنهای سر گشته بودیم
رها در گذرگاه هستی
به سوی هم از دورها پر گشودیم
چه خوش لحظه هایی که هم راشنیدیم
چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم
چه خوش لحظه هایی که در پرده ی عشق
چو یک نغمه ی شاد با هم شکفتیم
چه شبها ٬ چه شبها که همراه حافظ
در آن کهکشانهای رنگین
در آن بیکرانهای سرشار از نرگس و نسترن
یاس و نسرین
ز بسیاری شوق و شادی نخفتیم
تو با آن صفای خدایی
تو با آن دل و جان سرشار از روشنایی
از این خاکیان دور بودی
من آن مرغ شیدا
در آن باغ بالنده در عطر و رویا
بر آن شاخه های فرو رفته تا عالم بی خیالی
چه مغرور بودم ... چه مغرور بودم
من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم
من و تو به سوی افقهای نا آشنا پر کشیدیم
من و تو ندانسته ٬ دانسته
رفتیم و رفتیم و رفتیم
چنان شاد ٬ گرم ٬ خوش ٬ پویا
که گفتی به سر منزل آرزوها رسیدیم
دریغا ! دریغا ! دریغا !
ندیدیم که دستی در این آسمانها ٬ چه بر لوح پیشانی ما نوشته است !
دریغا در آن قصه ها و غزلها
نخواندیم٬ که آب و گل و عشق با غم سرشت است
فریب و فسون جهان را تو کر بودی ای دوست
من کور بودم!
از آن روزها - آه - عمری گذشته است
من و تو دگر گونه گشتیم
دنیا دگرگونه گشته است
دز این روزگاران بی روشنایی
در این تیره شبهای غمگین
که دیگر ندانی کجایم
ندانم کجایی
چو با یاد آن روزها می نشینم
چو یاد تو را پیش رو می نشانم
دل و جان جاودان عاشقم را
به دنبال آن لحظه ها می کشانم
چقدر با این قالب بیگانه ام
ولی اون اسم بلاگ اسکای اون بالا همه چیز رو یادم می آره .
اینجا همون خونست . فقط رنگ و لعابش عوض شده ...