از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

«خوش به حال روزگار»

 

درختان سبز 

آسمان آبی و صاف 

خورشید درخشان و رقصان 

پرنده ها آواز خوان  

گلها شاد و خوشرنگ 

 

دلبری گلها در میان سبزه ها غوغایی به پا کرده   

خنکی نسیم بهاری حتی آدمها را کمی مهربانتر کرده  

 

این روز و روزگار چه چیزی کم دارد 

واقعا که «خوش به حال روزگار »

چون  

«نرم نرمک میرسد اینک بهار» 

 

سال نو بر همه مبارک

 

 بر پدر هر چی فکر مثبت هست لعنت 

امروز با یک عالمه انرژی و فکر و اندیشه ی مثبت شروع کردم و بدون تردید یکی از بدترین روزهای عمرم رو داشتم... 

الان هم بی انرژی خسته و غمگینم 

 

لعنت بر روزهای لجن

هوای عاشقانه

 

هوا همان حس عاشقانه ی قدیم را دارد ... 

من همان عشق قدم زدن با تو را دارم ... 

حس و حال «همت شمالی» همان حس بی نظیر است ...

هوا خنک ٬ لطیف ٬ دوست داشتنی ٬...  

شاید نم نم بارانی هم نگاهمان را نوازش کند...

فقط تو نیستی شانه به شانه ی من ٬ پا به پای من ...

عاشقانه!...

 

نه من سراغ شعر می روم نه شعر از من ساده سراغی گرفته است

تنها در تو به حیرت می نگرم ری را

هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام