از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

آب

دلتنگ که میشوم،

سنگین و خسته از زمانه که باشم،

دردمند و تنها که شوم،


دل سپردن به طبیعت حالم را، روزم را و روزگارم را دگرگون می‌کند...

زیبا و سبز و لطیف


تن به آب که میزنم رها میشوم

چشم به جنگل که بدوزم سرشار میشوم از بهار

روی ماسه های ساحل که قدم بگذارم بی درد و سبک میشوم

...

اما فکر‌میکنم به آنانکه بی رحمانه آب را، سبزی را ، جنگل و کوه و ساحل را از مردم دریغ کردند.

درد می‌شود دردِ بی درمان

رنج می‌شود رنجِ بی پایان

در بی آبی و بی‌خردی


#ایران #خوزستان #سیستان