ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دستش خسته شد ... سمتش از آسمون برگشت به زمین .... دستی که مدتها رو به آسمون در حال دعا بود .... دستش زمین رو حس کرد .... گرمای زمینی که از خون فرزند عزیزش بود رو حس کرد ... دستش مشت شد ... مشتش بلند شد ... به سمت همون آسمون ... مثل خیلیای دیگه ...
فقط دعا کافی نیست ... باید کاری کرد ... مشتهامونو گره می کنیم ....................
--------
بعداً نوشت:یه بدشانسی خیلی بد آوردیم