از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

یک دَم بی تو!

دارم این روزها برای تمام رفتن ها و نرفتن ها

بهانه تراشی میکنم

برای تمام ماندن ها و نماندن ها 

دیر یافتمت و اکنون لابلای تمام نوشته ها میبینمت

لابلای سطرهای منظم کتابهای هرگز نخوانده ی کتابخانه ام

لابلای سطرهای بریده بریده ی شعر های نو 

و حتی لابلای تمام نقاشی های کودکیم 

کجا به هم رسیدیم ؟! نمیدانم 

اما

امروز پاره ی تن منی

بخشی از جانم 

قسم راستم شده ای

دستهایم می لرزد وقتی لابلای نوشتن به نام مقدست میرسم 

نفسم شماره می افتد با یادت 

و تنم گر میگیرد با خاطراتت

هر کجا باشی، حتی بی تصور حضورم 

بی خیالِ خیالم 

چه اهمیت دارد 

وقتی من لبریز از توام

جانِ جانانم



20150519

13940229


همیشه در یاد


از اینهمه راه خسته ام

از این همه سکوت سنگ

از اینهمه حجم بُهت 

و از اینهمه نرفتن 


ایستاده ام پای همه ی رفتن ها و نرفتنهایت ، 

پای تمام ماندن هایت

پای این سکوت مرگبار بی محتوا


به امید یک لبخند 

یک نگاه

یک فرصت کوتاه برای نوشیدن یک چای در یک صبح ابری

بی هیچ حرفی 


همین