از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

زندگی

 

نمی دانم چیستی ،
اما
می دانم من و تو باید بگسلیم
کی٬
کجا٬
چگونه ، یکدیگر را یافتیم ؟
به راستی برایم هنوز راز شگفتی است
زندگی !
سالها با هم بوده ایم
در شادی ها ،
             و ابر و طوفان ،
جدایی از دوستان ارزشمند دشوار است
بهای آن ،
گاه آهی و گاه اشکی است .
پس ، دزدانه برو! هشداری مده !
زمان عزیمتت را خود برگزین ،
اینجا به من شب خوش نگو ،
در سرزمینی روشن تر
           مرا خواهی یافت.

آنگاه بگو :« بامدادت شاد »

 ANNA LAETITIA BARBAULD

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطی شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:01 ق.ظ http://fatik.blogspot.com/

بامدادت شاد...شب خوش ... برو بخواب....تو و این حرفا .. ولی خشکل بودا

پیرفرزانه جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:06 ب.ظ http://pirefarzaaneh.blogsky.com

اما کاش از پس صد هزار سال از دل خاک چون سبزه امید بر دمیدن بودی یا یی چیزی تو همین مایه ها...

کار بد جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.karebad.com

بهای بیشتری از گاه آهی و گاه اشکی داره به نظرم .. :)‌..
اما ...... :) ... بامدادت شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد