اول اردیبهشت ماه - روز سعدی - گذشت و ما هیچ ننوشتیم...
اما حالا یک چیز با حال می نویسم کیف کنید
ای نفس خرم باد صباقافله شب چه شنیدی ز صبحبر سر خشمست هنوز آن حریفاز در صلح آمدهای یا خلافبار دگر گر به سر کوی دوستگو رمقی بیش نماند از ضعیفآن همه دلداری و پیمان و عهدلیکن اگر دور وصالی بودتا به گریبان نرسد دست مرگدوست نباشد به حقیقت که اوخستگی اندر طلبت راحتستسر نتوانم که برآرم چو چنگهر سحر از عشق دمی میزنمقصه دردم همه عالم گرفتگر برسد ناله سعدی به کوه |
|
از بر یار آمدهای مرحبامرغ سلیمان چه خبر از سبایا سخنی میرود اندر رضابا قدم خوف روم یا رجابگذری ای پیک نسیم صباچند کند صورت بیجان بقانیک نکردی که نکردی وفاصلح فراموش کند ماجرادست ز دامن نکنیمت رهادوست فراموش کند در بلادرد کشیدن به امید دواور چو دفم پوست بدرد قفاروز دگر میشنوم برملادر که نگیرد نفس آشناکوه بنالد به زبان صدا |
سلام
چرا دلت رو یه آشیونه گرم نمی کنی که پرنده دلت برگرده همونجا که باید باشه ؟
از کجا معلوم !
شاید پرنده های دیگه هم مهمون این آشیونه امن و گرم شدن.
دلت شاد
لبت خندون
بازم جوابمو ندادی... شعر از خودته؟
ای بابا گیر دادیا
نه . فکر می کنی من از این استعدادا داشته باشم.
ایین غزل دقیقا از شیخ اجل سعدی شیرازی است. می تونی غزلیات رو یک نگاهی بندازی.
شعر از خودته؟ سعدی که فکر کنم از این نوع شعر ها نگفته(که مصراع اول با مصراع های زوج هم آهنگ باشن).
مرحبا
تو مرورگر Firefox پایین خطی که وسط این ارسالی انداختی، یک خط نوشته قاتی پاتی نشون میداد. الان که اتفاقی با مرورگر Internet Explorer وبلاگ رو باز کردم میبینم کلی شعره...
شعر از خودته ؟
اینم بگم که من خیلی وقت ها، تو خونه و همینطور بیرون، با نام سعدی خطاب میشم :-)
سلام
خوبی؟
باورت میشه که بعد از پنج یا شش سال، امشب به طور اتفاقی وبلاگت رو دیدم!
سخته که بتونی حدس بزنی کی هستم! فقط یه راهنمائی میکنم؛ خیابون خلیلی... آراکس!
هر جا هستی شاد باشی :-)
wooooooooooooow
فکر کنم شناختم
شما هم خوش باشید