از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

 

سر گیجه امانم نمی دهد

 

عجب گیج بازاری شده این دنیای ایرانیا . هر کسی رو که می بینی یه جورایی گیج و منگه .

ما هم که سر دسته ی هرچی گیجه تو عالم (از هر نوع که فکرش رو بکنی)

 

نظرات 4 + ارسال نظر
کدوم راه سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:22 ب.ظ http://kodomrah.blogfa.com/

وبلاگ راحت وسبکی دارین...ارامش کمی هم جریان داره!!-
امین پور را همراهت هستم!

فاطی سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:09 ب.ظ http://fatik.blogspot.com

این علی آقا کیه اینجا کامنت می ذاره؟؟؟ ولی راست می گه ها....

علی سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:53 ب.ظ

عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
ماهی ای دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش :« چونی»؟جوابم داد :« بر قانون خویش»
بعد از این ما را مگو چونی و از چون در گذر
چون ز چونی دم زند آن کس که شد بی چون خویش؟
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدل تریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش...

راهی برای فرار از گیجی از حضرت مولانا

فرهاد دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:50 ب.ظ http://farhademan.blogsky.com

سلام.

وبلاگ زیبایی داری.
خوشحال میشم بهم سر بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد