ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
روزی روزگاری پادشاهی بر کشوری حکومت می کرده که یک روز تصمیم می گیره ببینه مردم مملکتش چقدر مطیع۱ هستند.
بنابراین دستور میده تا مامورهاش از مردم مالیات۲ بگیرن ...
مالیات ها جمع می شه و پادشاه از مامورا می پرسه ... "کسی اعتراضی نکرد ؟ کسی مخالفت نکرد ؟ "
مامورا جواب می دن " نـــــــــه "
پادشاه دستور میده تا مالیات رو زیاد تر کنن ...
مالیات ها جمع می شه و پادشاه از مامورا می پرسه ... "کسی اعتراضی نکرد ؟ کسی مخالفت نکرد ؟ "
مامورا جواب می دن " نـــــــــه "
پادشاه دستور میده تا مالیات ها دو برابر بشه ...
مالیات ها جمع می شه و پادشاه از مامورا می پرسه ... "کسی اعتراضی نکرد ؟ کسی مخالفت نکرد ؟ "
مامورا جواب می دن " نـــــــــه "
پادشاه دستور میده تا یک نفر در دروازه شهر بایسته و مردمی که قصد دارن از دروازه شهر عبور کنند رو شلاق بزنه
دستور اجرا می شه
بعد از چندی پادشاه از مامورا می پرسه ... "کسی اعتراضی نکرد ؟ کسی مخالفت نکرد ؟ "
مامورا جواب می دن " نـــــــــه "
پادشاه شک می کنه و میگه " نکنه مامورا دارن به من دروغ می گن !!!!! خودم برم ببینم اوضاع از چه قراره "
بنابراین پادشاه با لباس مبدل وارد شهر میشه و از مردم می پرسه که شما از این شرایط تازه ناراضی نیستید ؟ اعتراضی ندارید ؟...
می دونید مردم چی می گن ؟
مردم می گن " نــــــــــــــــه ! فقط اگه پادشاه دستوری بده تا تعداد این مامورینی که در دروازه شهر مردم رو شلاق می زنن بیشتر بشه تا ما توی صف منتظر نمونیم خیلی بهتره "
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از چی تعجب می کنید ! ؟ این داستان - که علی برام تعریف کرد - داستان همین مردم خودمونه دیگه . مگه نیست ؟
----------------
۱. خر ۲. باج
پ . ن :صف بنزین در اولین شب سهمیه بندی دیدید؟
آره اولش سخته بلاخره بایدیه جوری بایدبنزین سهمیه میشد!نه؟
منم دوست دارم ببینمت ... دلم برات تنگ شده ... کی ؟
مطمئنی واسه صف هم ناراحت میشن ؟؟ میزنن تو صف ...
صف بنزین را ؟
نــــــــــــــــه !
......................
بله ما هم یکی از آنهاییم
نمی شود انکار کرد
به نکته بسیار به جایی اشاره کردی ....
جریان همونه که آقای **** برگشته گفته این چیزا ( نارضایتی مردم ) کم کم بعد 2 ماه حل میشه و مردم به این وضع عادت میکنن .
منم این داستان رو یه جور دیگه شو شنیده بودم مال زمانی که مغولها به ایران حمله کرده بودن بود. حیف که خر مطبق نمیشه (غیر از شبها) وگرنه پادشاه دستور داده کسایی که اعتراض دارن سوار اون ۱۷ ملیون بشن :))
ما که موفق به دیدن صف نشدیم ... ولی وصفش رو از دوستان شنیدیم ... علی کیه؟؟؟؟
سلام
من تازه از سفر برگشته بودم...دیدیم پمپ ها شلوغ بود...
تازه فهمیدم چی شده....تهران ۲ روزه که خیلی خلوت شده...
شاید روح تهران همون ماشیناشه...ولی دیدیم که گاره ویژه داشت میومد
i'm not into politics, but just to say i'm reading your blog