از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

در گذر زمان...



سلام به جمیع دوستان اعم از کوچک و بزرگ ٬‌زن و مرد ٬ پیر و جوان ٬ خرد و کلان ...
راستش یه مدت که نبودم . نه اینکه نبودن به معنی وجود نداشتن ٬ که یعنی اینکه تو مُد نبودم. حالا یه کم اطرافشم . کمک خدا و خودم باشه درست میشم .
فکر کنم دلم می خواد اینجا یه سری حرفامو راحت بگم . دوست ندارم کسی ناراحت شه یا اینکه کسی حرفی رو به خودش بخره ...
حرفم اینه :
چرا وقتی می بینیم که آدما دارن راحت زندگیشونو می کنن به خودمون این اجازه رو می دیم که بریم روی اعصابشون قدم بزنیم و گُل بکاریم ؟
چرا وقتی می فهمیم چکش شدیم روی مغز کسی ٬ رد کارمونو نمی گیریم بریم ؟

وقتی فکر می کنم به زمان . می بینم بیشتر از اینکه زمان منو خسته و افسرده کرده باشه ٬ آدمایی که تو این مدت زمان اومدن و رفتن ٬ منو عوض کردن ٬ خسته کردن ٬ ناراحت و عصبی کردن .
 خیلیا ‌نیرو دادن ٬‌ کمک کردن ٬... خلاصه انرژی مثبت دادن. یعنی اینجوری بگم گُل
بعضیا فقط درد دادن ٬ غصه دادن ٬‌ اذیت کردن ٬ ... ٬ خلاصه همش نیرو و انرژی منفی .
خیلیا در عین حال که خیلی کمک کردن و خیلی گل بودن و خیلی انرژی دادن ٬ زیاد هم اذیت کردن .    از این دسته افراد بیشتر غمگین می شم   . آخه هم مدیونم بهشون . هم دوسشون دارم . و در ضمن از این دسته نمی شه راحت برید . اما آدم یه وقت به خودش می آد می بینه اوووووووو چقدر عوض شده ٬ چقدر داره عوض می شه . بعد تازه اون موقع از این تغییرا هم ناراحت می شه .
نمی دونم  !‌ اما این خیلی بده که آدم یه وقت ببینه که داره به خاطر شرایط از چیزی که بوده ٬‌چیزی که می خواست ٬‌چیزی که دنبالش بوده دور می شه .
اون موقع حس می کنه که تنهاست . چون از خودش ٬‌خود واقعیش خبری نیست . پیداش نمی کنه . چه رسد به دیگران ...

خیلی حرف دارم . خیلی . اما زبان برای گفتن نیست .
گاهی اوقات می گم کاش می تونستم خوب بنویسم ٬‌یا خوب حرف بزنم ٬ ولی افسوس ...

می خوام از همه عذر خواهی کنم .
از گروه اول بخاطر گُل بودنشون تشکر کنم که مطمئنا همه شما جزء همین دسته هستید .
از گروه دوم تشکر خاص کنم به خاطر اینکه کلی چیز ازشون یاد گرفتم و کلی تجربه کسب کردم.
و از گروه سوم تشکر و قدردانی کنم و ... به هزار و یک دلیل ...

از همه هم عذر خواهی می کنم که چکش بودم رو اعصابتون ٬‌ که نیروی منفی می فرستادم ٬ که اعصابای گُلِتونو داغون می کردم  ٬ ... ٬‌اما باور کنید همیشه دوست داشتم جزء‌ گروه اول باشم . نشد ..................... 
دوست داشتم بی چشمداشت آفرین ها ٬‌ هر کاری از دستم بر می اومد می کردم . ولی افسوس که دستام ناتوان تر از این بود که حتی بتونم کاری برای خودم کنم .


واقعا امیدوارم خوشحال باشید ...

در پایان :
اوقات خوش آن بود که بادوست به سر شد  ---  باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
نظرات 11 + ارسال نظر
ماهی دودی سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:57 ب.ظ http://mahidoodi.com

سوال اینه که من کدوم گروهم آیا!؟

امیرطلا سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:51 ق.ظ http://brokenview.persianblog.com

حالا اینا یعنی چی؟!

سپیده سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:32 ق.ظ http://sepide.blogsky.com

یاد داری وقت آمدنت همه خندان بودند و تو گریان؟
انچنان کن که وقت رفتن تو همه گریان شوندو تو خندان
شاید دقیق دقیق نباشه ولی ایطوری یادم مونده بود!

مرتضی دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:53 ب.ظ

سلام .

ساغر چرت و پرتی دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 10:28 ق.ظ http://www.saghariii.com

من یکی که قربون شومو میرم ... با اینکه شاید تو گروه سومی بوده باشم ....

یه شیرازی دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 03:13 ق.ظ http://freedownload2000.persianblog.com

سلام...اولین باره که از وبلاگتون دیدن می کنم..همه مطالبتونو خوندم ..زیباس....موفق باشین

هری پاتر دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 12:32 ق.ظ http://weblog.hosseinonline.com

Motmaen bash kheili az adama momkene to sharaiete khas karaee bokonan ke khodeshunam motavaje nashan va bad befahman chikar kardan vali khob adam nabayad bezare ke in chiza rush tasir bezare...
vali kolan manam intori fek mikonam ke har ruz daram avaz misham daram yejuraee misham mesle adamaie atrafe khodam shayadam majburam ke avaz sham va ella moshkel peyda mikonam
nemidunam vala karish nemishe kard

جبار شنبه 9 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:50 ب.ظ

با نظر جفتتون مخالفم . مگه آدما کوزه هستن ؟

من خودم و مسعود شنبه 9 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:34 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

یه مقداری با امیر موافقم
زیاد سخت نگیر
اینجوریم فکر نکن

امیر شنبه 9 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:43 ب.ظ http://patogh.blogsky.com

خوب چرا به چکش یودن بعضی ها ایراد میگیری ؟ چرا از شیشه ای بودن اعصابت نمی گی ؟ سعی کن فولاد باشی . زیاد سخت نگیر به چکش ها آخه از کوزه همان برون تراود که در اوست

جبار شنبه 9 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:01 ق.ظ

سلام . ما هم حرف برای گفتن زیاد داریم . اول شاید بخوان زندگیشونو راحت تر براشون بکنن . شاید هدفشون ناراحتو عصبی کردن نبوده . گفتین نگم . نمیگم . ولی ....
ما هستیم با اینکه بدیم . با اینکه نیروی منفی دادیم هستیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد