نه ! همان بهتر که این سینه گورستان حرفهایم باشد.
درد دلهایم ٬ تعریفهای دوست داشتنی و یا غم انگیزم ٬
آرزوهایی که در سر دارم ٬ شیطنتهای روزانه ام ٬ ...
همه تنها ٬اینجا محفوظند .
نه !همان بهتر که هیچ کس ٬ هیچ نداند.
چون
گویا ٬ هیچکدام٬ نمی دانیم که شنیده ها گنج هستند
و هیچ ناگفته ای را نزد من فاش نکنید...
روزها می آیند
زمان می گذرد
و ما همراه با ثانیه ها ٬ در گذریم
آنچه از دور می بینیم
غبار خاطراتمان است
.......
عجب گرد و غباری هست اینجا!
چقدر عجیبه که
تا وقتی مریض نشی ٬ کسی برات گل نمی آره
تا فریاد نکنی ٬ کسی به طرفت بر نمی گرده
تا گریه نکنی ٬ کسی نوازشت نمی کنه
تا قصد رفتن نکنی ٬ کسی به دیدنت نمی آد
و تا وقتی نمیری ٬کسی نمی بخشدت
-------
مرسی از pilot به خاطر فرستادن این مطلب .
جالب بود نــــــــــــــــــــــــه ؟ البته فکر کنم گاهی استثنا هم وجود داشته باشه.
پروردگارا
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند.
« جبران خلیل جبران»
----------------------------------------------
خیلی واضح هست که آدم هر وقت تنها به قاضی می ره ٬ راضی بر می گرده . اما قاضی وقتی خداست ٬ دیگه هیچ نیازی نیست کسی حتی حرف بزنه .
خدا جون ! تو همه چیز رو می دونی دیگه . من چی بگم . **
دیوانه ام
اما باور کن نه دیوانه ی تو. دیوانه ی این دل صاحب مرده .
-------
پی نوشت :اینا چیزایی هست که یهو فوران می زنه بیرون ونگارنده هیچ قصد خاص و یا عشقولی نداره
* چند روزی نبودم و اینجا هم به حالت نیمه تعطیل مونده بود . یه مسافرت کوچولو بودم.
اما حالا هستم و می خوام بدوم ...
اگه کسی فکر کرده که پست قبلی برای اونه و از دلتنگی باید بگم که :
نه تنها از نبودنت غمگین نیستم ٬
که عدم حضورت آرامشم را صد چندان می کند
و من این روزها نفس می کشم
صندلی هایی که پیش از این هم بارها و بارها کسانی مثل ما ٬ روشون نشستن .
آدمهایی که پیش از این هم بارها و بارها کسانی مثل ما ٬ اونها رو دیدن.
حرفهای من برای تو مثله چندتا علامت سئوال و تعجب هست . اینو می فهمم .
چون می دونم که حرفای تو هم برای من همینجوریه.
و من هیچوقت یاد نگرفتم چطور تاریخ بخونم .
چیز جدیدیه دیگه . کار جدید .مدل جدید. نمی دونم به هر حال جدیده .
آها ! راسی یادم نبود شما نمی دونید در باره چی می گم . بی خیال.
پس بریم تو کار یه سئوال عمومی :
یه سئوال رو اگه لطف کنید جواب بدبد ممنون میشم .
به نظر شما دل به دل راه داره ؟
الان اون وقتی هست که از همه چیز بدم می آد
از کامپیوتر ... از دانشگاه ... از درس ... از کلاس ... از گردش ... از خط ... از ماشین ... از تمرین ... از کتاب ... از صدا ... از فکر... از خواب ... از تلفن ... از چت ... از تو
از گذشته که نگو...
تسلیت
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی...
..................
پ . ن : خواستم اینجوری تسلیت بگم به دوستم.
هرچه گفتیم جز حکایت دوست ٬
همه عمر
از آن پشیمانیم
--------------------
خاطراتی رو با هم مرور کردیم که مدتها از اون گذشته اما هنوز هم تازه است.
اونقدر مرور خواهیم کرد تا مبادا روزی یکی از ما فراموش کنه .
یادش بخیر !
برگشتیم به سالهای ۷۸ تا ۸۱
-----------------------
بعد از پست مطلب :
آی ببین وبلاگ من انگار مرده . هنوز روی اسفند ۱۳۸۴ مونده . لینک اضافه نمی شه . آخرین نوشته هام تو لیست اضافه نمی شه . گاهی کامنتا بعد از تایید اضافه نمی شه .
من چی کار کنم ؟:((
نمی دانم چیستی ،
اما
می دانم من و تو باید بگسلیم
کی٬
کجا٬
چگونه ، یکدیگر را یافتیم ؟
به راستی برایم هنوز راز شگفتی است
زندگی !
سالها با هم بوده ایم
در شادی ها ،
و ابر و طوفان ،
جدایی از دوستان ارزشمند دشوار است
بهای آن ،
گاه آهی و گاه اشکی است .
پس ، دزدانه برو! هشداری مده !
زمان عزیمتت را خود برگزین ،
اینجا به من شب خوش نگو ،
در سرزمینی روشن تر
مرا خواهی یافت.
آنگاه بگو :« بامدادت شاد »
ANNA LAETITIA BARBAULD
ایام مبارک
ایام می آیند تا بر شما مبارک شوند .
مبارک شمایید
این کامنت یه جورایی فرق داره با بقیه کامنتا.
داداش امید آنلاین ٬ قابل توجه شما اینکه من دو ترم هست که از دانشگاه شما یه جورایی رفتم. بنده در حال حاضر در واحد دیگه ای مهمان تشریف دارم
من خودم و مسعود ٬ شما هم سال خوبی داشته باشی.
دست طلا ٬ نخیر ٬ ساعت حدود ۱۱ بوده .
سعد٬ پیرفرزانه ٬ بله منم کاملا با شما موافقم
قبیله؟!؟!؟!
و اینکه بله من شیرازیم
و...
ممنون از همه