از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

..:..:..:.:..:..:..

 

 

چتر برای چه ؟

         خیال که خیس نمی شود...

 

«محمد علی بهمنی»

ایده ی او...

به یاد بم و با یاد قیصر امین پور

 

ارگ بم، پیش از ویرانی

 

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد  ، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

«بادا»مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا»زیاد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

----------

پ ن : دیگه من و وتو نداره که ...........

۲۷ ساله شدم ...

 

                         

 

----------------

پ ن :دیگه توضیح لازم نیست

شهر شنی

یک یادداشت نسبتا قدیمی:

----------------------------- 

شهر شنی کنار ساحل ٬ تصویر ذهنمان بود .

   چه بی رحمند امواج

        و چه حسود است دریا ...

 

۲۰۵

آبی خاکستری سیاه

دیروز یک ماهه شدم و امروز دو ساله...

...

در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
گیسوان تو در اندیشه ی من
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
شب تهی از مهتاب
شب تهی از اختر
ابر خکستری بی باران پوشانده
آسمان را یکسر
ابر خکستری بی باران دلگیر است
و سکوت تو پس پرده ی خکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد کدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خکستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
 از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
...

اینم اگه دوست دارید این قصیده و درآمد زیباش رو کامل بخوید

 

ای غایب از نظر ٬ به خدا می سپارمت

 

۲۶ مهر ۸۶

 

فصل جدید زندگی من چند روزی هست که شروع شده.

Titanium Men's Ring

با یک شریک و همراه مهربون

 

 

خدای من ! این بچه به چی فکر می کنه ؟

یعنی چی توی اون کله ی کوچیکش می گذره ؟

 

:(

 

در پیش چشم دنیا

دوران عمر ما

یک قطره در برابر اقیانوس

در چشمهای آنهمه خورشید کهکشان

عمر جهانیان

کم سو تر از حقارت یک فانوس

-----

تنفر توی وجودم اومده متاسفانه

 

زندگی

 

                                 

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

...

-------------------------

نظر شخصی:

 بابا هنر چیه  هنرمند کیه؟!!!

نغمه هم که همون نمایشنامه ای هست که برامون نوشتن و دادن دستمون . اینجا فی البداهه هم معنی نداره دیگه. اما خوش به حال اونا که نقش اول بازی میکنن

ترس من

 

می ترسم خواب بمانم و تو

                              بیدار شوی

می ترسم در راه بمانم

                            و تو رفته باشی

می ترسم نیایم و تو

                          منتظر باشی

می ترسم از این همه ترس

-----------------

دلم تنگ شده بود . خیلی وقت بود فرصت سر زدن به اینترنت رو  نداشتم . فکر می کنم کار با اینترنت هم یادم رفته باشه

 

مغز درد!!!!!!

یک عالمه گاهی در نظر داشتم که بنویسم ولی حسش از دیشب تا حالا پرید از بس که هر ۳۰ ثانیه یک بار اینترنت حالم رو گرفت. الان حس این رو دارم

با ما به از این باش که با خلق خدایی

------------

۱.جدی دیدی گاهی بعضی آدما فقط همونایی رو قبول دارن که تا حالا دیدن ! خوب شاید بقیه آدما هم قابل توجه باشن. به خدا ضرر نمی کنی اگه منصف باشی.

۲. شما قبول دارید که قاتل ها اولین قتلشون ممکنه سخت باشه ولی بعد ٬ دلشون سنگ می شه .  کسی رو به قتل و امثالش عادت ندیم

۳.ادای روشنفکرا رو در نیار وقتی عقایدت اینجوری نیست. (!!!!)

 

تو باش

 

خدایا ! تو که می دونی من هیچ همکاری ندارم...

                             تو هم همکاری نمی کنی؟

خدایا ! تو که می دونی من تنهام ...

                   تو هم باهام نیستی؟

---------

پ.ن: نمی دونم چرا این روزا هرچی میسازم خراب میشه 

کمان!

 

اگر بهترین کمان و تیر دنیا رو داشته باشی

اما ندونی باید به کجا تیر بزنی و هدفی نداشته باشی

چه فرقی می کنه آرش کمانگیر باشی یا رابین هود یا حتی الهام

 

حس سبک

 

چه حسی سبک تر از آنکه

             با صدای خنده اش بخندی

   و در گرداب شادی محو شوی...

۴۲۰