از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

کودکی


 

 


یادش بخیر کودکی...
بازیهای کودکی...
یادش بخیر آبتنی توی حوض کوچیک وسط حیاط...
یادش بخیر بازی توی پله ها...
یادش بخیر پادگان هایی که می ساختیم و بعد پادگانهای هم رو بمب بارون میکردیم...
یادش بخیر وقتی که شهر می ساختیم و روزهــــــــا شهرمون برقرار بود...
یادش بخیر روپولی بازی کردنها و جر زدنها و دعوا ها ...
یادش بخیر دوچرخه سواریها ...
یادش بخیر تیله های دوست داشتنی...
یادش بخیر عروسکها یی که با ماژیک صورتشون رو رنگی کرده بودیم...
یادش بخیر با همسایه ها توی کوچه بدو بدو کردنها و سر پپسی بازی کردنها...
یادش بخیر پچ پچ ها و خنده های ریز بعد از ظهر ها...
یادش بخیر.... یادش بخیر....  

 

حیف خیلی زود بزرگ شدیم

نظرات 4 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ب.ظ

همیشه خیلی زود دیر میشه...ولی باید زمان رو از دست ندیم اگه اون رفته این زمان بزرگی رد درست سپری کنیم.

نسرین یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ب.ظ

به نظر من مرزی بین کودکی و بزرگسالی نیست و بزرگها همیشه کودک اند.
درسته که وقتی بزرگ می شیم قیافه مون مثل بچه ها نیست ولی همه مون کودک درون داریم و متأسفانه چون نمی شناسیمش بلد هم نیستیم باهاش چطوری باید مثل کودک برخورد کرد.اینه که اسم خودمونو میگذاریم آدم بزرگ!
برای کودکی کردن هیچ وقت دیر نیست و نیازی نیست به گذشته برگردی کافیه که کودکتو خوب بشناسی...

مانی یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:05 ب.ظ http://manis.blogsky.com

یه بدی بزرگ شده اینه که می فهمی !!

وقتی بزرگ می شی نسبت به خیلی چیزا نمی تونی بی تفاوت باشی ولی وقتی بچه ای نه درد معیشت داری و نه درگیری جامعتی ...

اون موقع ها آدم دوست داره بزرگ بشه و این موقع ها دوست داره باز کوچیک باشه ...

Amir دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:43 ب.ظ

ها یادش بخیرررررررر

man badom nemeeyad ye yek amhi dobare bargardim be
un dorn, vali faghat ye mah!

برای آتیش باروندن و اذیت کردن یک ماه هم کافیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد