ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
پسرم دوست دارد بزرگ شد بنا شود
دوست دارد راننده بیل مکانیکی شود
دوست دارد لودرِ واقعی داشته باشد
دوست دارد تریلی داشته باشد
یا راننده اتوبوس شود
دوست دارد والیبالیست شود
یک پسر سه ساله با آرزوهایی با اندازه های بزرگ
چه وظیفه ی سختی دارم من
منِ مادر
باید طوری تعلیمش دهم تا همیشه هدف داشته باشد
هدفهایی فراتر از سن و سال و قد و هیکلش
هدفهایی که به جلو هدایتش کند
هدفهایی که ذهنش را بسازد
جسمش را تقویت کند
و دراین راه من حامی باشم
تا
شرم از هدفهایش نداشته باشد
به هدفش ببالد و با پشتکار در پی بدست آوردنش باشد .
و بداند که
انسانهایی که هدف ندارند هیچ چیز ندارند
پ.ن : پسرم بزرگ بزرگ می بیند . دوست دارد حیوان خانگی اش دایناسور یا خرس باشد
بردار گامهای نخستینت را ، بردار
زمین زیر پایت استوار است
گامهایت را استوار تر از استواری زمین بردار
آینده از آن توست
910810
حالا می فهمم در بوسه های مادرم چه حسی است. درنگاه پر حرارتش و در دعایش.
حالا می فهمم رنج توام با عشق چیست.
اصلا حالا می فهمم عشق بی بهانه چیست و عاشق کیست
حالا میفهمم تمام شادی و خوبی دنیا را برای کس دیگری خواستن یعنی چه
حالا می فهمم شب و روز به عشق دیگری زندگی کردن یعنی چه
حالا میفهمم لحظه به لحظه دلتنگ شدن یعنی چه
حالا که
پسرم یک ساله شده
عاشقتم کوچولوی من
تولدت مبارک
پ.ن : عکس در 20 شهریور 90
دوست دارم در رنگهای شادِ بودنت چرخ بزنم و در دنیای شیرین افکارت غرق شوم
دوست دارم هوای تو را نفس بکشم و صدای تو را عشق کنم
دیگر به دنبال بهانه برای زندگی نیستم
من بهانه ی خود را یافته ام...
910616
چیزی نمانده
یک سال چقدر زود میگذرد
مثل یک روز
اما نه عمری گذشته
نمی دانم معیار زمان چیست اما این یک سال معنای واقعی خیلی دور- خیلی نزدیک است
اینجا منم و این دل بی قرار بی سامان
منم و این تن خسته
منم و اینهمه زنگ صدایت که باز در گوشم نشسته
یاد غروب می افتم که خوشبختی در تمام رگ و پوستم می دود
و با اشتیاق به پیشواز غروب میروم
دلم لحظه به لحظه برایت تنگ است