گاهی چیزی از خدا می خوایم که خدا بهمون نمی ده . فکر می کنیم بد شانسیم و ...
اما توی یه موقعیت خاص می بینیم چه شانسی آوردیم.
خدا جونم به خاطر اینکه این روزها اینجا کنار خانواده ام هستم بینهایت ازت سپاسگزارم
از این مملکتی که داریم توش زندگی می کنیم حالم به هم می خوره و هر روز اعتقادم بیشتر میشه که اینجا تبدیل شده به یه کشور لجن بسته ی تاریکِ وحشیِ ناخوش .
ترکیبی از هر حکومت زشت و بد توی دنیا شدیم و امشب مردم رفتند روی پشت بوم و الله اکبر گفتندو شکر کردند این زندگی سگی رو.
خیلی متاسفم
گاهی از اینکه خسته می شوم هم خوشحال و خرسند می شوم و به استقبال خستگی بیشتر می روم.
چیزی است در درونم که قادر به گفتنش نیستم .
بعضی روزها از همان صبح ٬ یک روز بد و کوفتی شروع می شود... مثل امروز ... یک روز بد ...
.
.
.
ما همچنان می گردیم ...
هر روز مایوس تر می شوم ...
.
.
.
هر روز پر مشغله تر و هر روز کلافه تر می شوم...
دلم روزهای بی کاری می خواهد و یک استراحت
شاید یک روز این پرده ی شوم بد شانسی کنار برود... شاید یک روز مردم شادی همگانی داشته باشند... شاید روزی همه به اندازه گذران روزگار پول داشته باشند... شاید روزی کسی به قیمت شیشه کردن خون دیگران به دنبال پول نباشد... شاید روزی اگر جوانی زخمی در میدان کاج افتاده بود کسی نجاتش دهد... شاید روزی به بهانه های گوناگون به یکدیگر دروغ نگوییم...
شایدشاید روزی اینها بروند و آنها بیایند...
راستی بعضی ها می گویند ٬ ما مردم ٬ خودمان بدیم... واقعیت چیست؟
وقتی مدیریت کم اثرتر از آن است که میتواند باشد یا لازم است باشد، همه ما بهای آن را میپردازیم. (گری همل)
هزارتوی عجیب ٬ ترسناک و غم انگیزیست زندگی
دیوارهای بلند بر این راهها سایه انداخته
هرچقدر قد میکشی ورای دیوار را نمی بینی
خود را به راههای مقابل میسپاری
تا راهی را صدها بار طی کنی
خطا کنی ٬بازنده باشی
اما همچنان ادامه دهی
اشتباه کنی و باز اشتباه و باز هم
گرچه از فاصله ی ماه به من دورتری
ولی انگار همینجا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی
باد می آید و انگار تویی می گذری
پیله ام را می خواهم.... پیله ام هر چند برایم تنگ شده باشد .... من اگر زیباترین پروانه هم باشم!! در جمع شاپرک های خاکی رنگ خسته تر از همیشه ام.....
دلم روزهای پیله گی می خواهد .....
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم | نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم | |
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم | شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم | |
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد | دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم | |
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی | که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم | |
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم | که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم | |
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب | که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم | |
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم | که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم | |
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت | که تندرست ملامت کند چو من بخروشم | |
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن | سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم | |
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل | و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم |
هر روز در راه رفتن به محل کار این آقای راننده رادیو را روشن میکند و من به اجبار اخبار میشنوم.
امروز به طور شفاف مقایسه آزادی بیان در دولت هفتم و دولت نهم بود و اینکه چقدر آزادی بیان در این چند ساله رشد کرده است. چــــــــــــــــــقدر...
اعتماد به نفس بالا می خواهد اعلام این اخبار...
کم کم احساس میکنم پشت گوشهایمان را بد جور مخملی فرض کرده اند ...
برای بیماری دوستان!!! دارویی نمی شناسید؟
باد وزید ............ برگ گلی با لبخند از شاخه افتاد .............. پرنده ای به شیشه خورد ............... قطره ی آب به زمین چکید .............. صدای کاغذی رقصان در هوا .................... صدای سوت ترقه ای ............. صدای قهقه ی دخترکی در کوچه به گوش رسید ............... بوی عود و اسپند برخواست ................................. و نوروز شد
نوروز خجسته باد....
روزهای پایانی سالی است که هزاران هزار بار گفتم «خسته شده ام »«خسته ام»
پایان سالی است که هزاران بار خواندم از نگاهت که خسته ای
سالی که دویدیم و دویدیم
سالی بدون شادی
سالی تنها با یک رنگ ... آن هم سبز
سالی پر از نگرانی ... حتی تا لحظه آخر
سالی با یک دنیا کار ناتمام
یک دنیــــــــــــــــــــــــــــا
بدون تردید می گویم سال بدی بود امسال
سال بدی بود....
و آرزو می کنم سالی داشته باشیم پر از آرامش
سالی پر از شادی
پر از تغییر
پر از پیروزی
پر از هرچه خوبی
و با یک رنگ متحد