ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دستش خسته شد ... سمتش از آسمون برگشت به زمین .... دستی که مدتها رو به آسمون در حال دعا بود .... دستش زمین رو حس کرد .... گرمای زمینی که از خون فرزند عزیزش بود رو حس کرد ... دستش مشت شد ... مشتش بلند شد ... به سمت همون آسمون ... مثل خیلیای دیگه ...
فقط دعا کافی نیست ... باید کاری کرد ... مشتهامونو گره می کنیم ....................
--------
بعداً نوشت:یه بدشانسی خیلی بد آوردیم
کجایی !؟!؟
نگرانت شدم !
خیلی سر بسته و موجز گفتی ولی مفهوم رو القا کردی ؛ فقط این نگرانی رو من نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم :d
بهمن با خودش بهمن داره میاره!
بدشانسی خیلی بد؟
گاسم...