از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

صبر خدا

 

 

 


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پیمانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .
که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین
زمین و آسمانرا
واژگون ، مستانه میکردم . 


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحۀ، صد دانه میکردم . 


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم .
 

 

عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم . 


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم.
که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای پر افسانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
 

شعر از :استاد رحیم معینی کرمانشاهی
---------------------------------------------------------

این چند وقت اخیر  ولی بیشتر به صبر خدا پی میبرم. خدا جونم صبر بس نیست؟ 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ب.ظ

نکته اینجاست که حساب و کتابای خدا با ادما خیلی متفاوته.یعنی ما تا یک جایی رو میبینیم مثل ماهی که توی آبه و از بیرون هیچی نمیدونه.

مانی دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:58 ب.ظ http://manis.blogsky.com/

فکر کنم تنت به تنه ما خورده که آپ نمی کنی :d

ولی ما آپیم ...

سعد چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ http://dotnetdream.mihanblog.com

سلام.
بی صبری ما آدما به خاطر احساساتمونه.
اینو هم باید درنظر گرفت که گذر زمان برای خدا مثل گذر زمان برای ما انسانها نیست. از وقتی که دنیا خلق شد تا موقعیکه قیامت به پا میشه برای خدا انگار که چند روز گذشته.

سام سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ http://baranebahari7javid.blogfa.com

من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی چنان آتش در جانم پیچید.
مرسی قشنگ بود.

مانی یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ب.ظ http://manis.blogsky.com

این شعر رو قبلا هم خونده بودم و قشنگه خداییش ولی این صبری که شما دنبالشی رو دوست داشتم بدون از چه جهت می گی چقدر صبر داره ؟!؟!

بذار حدس بزنم ؛ سیاسیه !؟!؟ ( الان تو دلت می گی کافرهمه را به کیش خود پندارد ؛ خودش سیاسی فکر می کنه همرو اینجوری چوب می زنه :d )

بهم سر بزن آپم ...

نمی شه گفت صرفا سیاسی آخه این سیاست لعنتی به همه جنبه ها کشیده شده. خدا نشسته اینهمه ظلم و ستم و کشت و کشتار و تجاوز رو میبینه و جز خدا هیچکس توانای تحمل نداره .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد