از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

خالی شدن...

 

 

 

 

 

 این روزها از هر روز و همیشه خسته ترم ٬ کلافه ام و بی حوصله و مقدار زیادی عصبی. 

 

 

فکر میکنم تنها چیزی که دوست دارم توی این شرایط اینه٬ که تنهای تنها کنار دریا باشم .   

تنها ٬ چون این عصبیت و ناراحتی را بریزم توی دریا نه اینکه تقسیمش کنم با عزیزی که کنارمه و تنهام نمی ذاره. 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ب.ظ

دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا(سعدی)
من هستم...

مانی یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:08 ب.ظ http://manis.blogsky.com/

آپ که نمی کنید ؛ چرا دیگه سر نمی زنید ؟!؟!

نسرین شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:20 ب.ظ

سلام الهامووووو.چیطوری دوسی؟ نبینم خسته و کلافه و بی حوصله و از اینا باشی!
دوست ندارم برات نسخه پیچی کنم چون هرکسی قلق خودشو بهتر می دونه ولی صرفأ یه پیشنهاده ، اگه اوضاعه روحی ت مناسب نیست چند روزی از این قیل و قال کار و ... دست بکش و به قول شاعر برو (لب دریا - تک و تنها...) ولی من میگم با عزیزی که کنارت هست و تنهات نمی ذاره برو (این قشنگترین نسخه ای هست که میتونی بپیچی) ...
خوش بگذره عزیزم...

مانی سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:04 ب.ظ http://manis.blogsky.com/

چقدر قشنگ ...

واقعا قشنگ بود

فرشته عشق سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ http://ashkedel.blogsky.com

کاشکی من هم می تونستم برم دریا
خوش به حالت
اونجا یاد کسانی که دریا رو ندیدن هم باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد