از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

آخرین رای

چقدر دردناک است که ببینی یک بی شرم به شرف تو و عده ای هم عقیده هایت توهین میکند و لبخند مضحکی به شما می زند. چقدر دردناک است که ببینی «تو» تبدیل به میلیونها تن شده ای و دیگران با بی رحمی انکار میکنند اینهمه یکی شدن را .چقدر دردناک است که آرزو کنی هر جای این دنیای پهناور باشی ٬ در کنیا و اریتره و موزامبیک ولی در وطن عزیز خودت که در دست گرگها گرفتار شده نباشی و این خفت و ذلت را نبینی. چقدر دردناک است که حاضر باشی دشمن به وطنت حمله کند و تو را نابود کند ٬ اما اینگونه به دست هموطن خار و ذلیل نشوی. چقدر سخت و دردناک است به خیابانهایی گام بگذاری و اندوهگین باشی که قرار بود جشن پیروزی و شادی را برقرار کنی.  

و من امروز اینهمه درد دارم... 

کسی هست دردم را تسکین دهد؟

نظرات 4 + ارسال نظر
سانیا پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ق.ظ http://banuye.blogsky.com/

کسی نیست جز خودمان.....

دست طلا چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ

همدردی ، همدردی

پیرفرزانه یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:32 ق.ظ http://pirefarzaaneh.blogsky.com

:((((((((

علی شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:30 ب.ظ http://www.rendi.blogsky.com

دردم از یار است و درمان نیز هم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد