ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
مادر موجود همیشه مهربون زندگیمونه . اونقدر همیشه مهربونه که گاهی اوقات سنگینی غمت رو دوست نداری بدونه .
پدر موجودی هست عاشق و ساکت . عشقش توی قلبش هست و شاید روی زبونش نباشه . اما چقدر دوست داشتنیه پدر٬ وقتی توی شرایط سخت میبینی بجز قلبش ٬ عشق توی چشاش موج میزنه...
شما درباره پدر و مادر بنویسید
گویند مرا چو زاد مادر (ایرج میرزا)
پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پابه پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
فکر کنم یکی از زیباترین توصیفهایی که میشه درباره مادر کرد همینه.اما پدر...من احساسم درباره پدر خیلی عجیبه.چون مدتی هست که فقط تو فکرم باهاش زندگی میکنم.پدر من البته با خیلی از پدرا فرق میکرد.بیشتر اونا احساسشون رو کنترل میکنن شاید به خاطر غرور مردانه یا پدرانه؛اما پدر من همه ی احساساتشو؛همه ی قلبشو؛همه ی وجودشو نثار بچه هاش میکرد.بدون این که اصلن به غرور فکر کنه.هرگز.من خیلی ناراحتم که سایش رو رو سرم دیگه حس نمیکنم.هر چند که همیشه یا حداقل تو مهمترین لحظه های زندگی؛جاهایی که همه با پدرشون مشورت میکنن؛من جلوش زانو میزنم و ازش میخوام که بهم کمک کنه...
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود...
برای من یکی فرشته بود و دیگری دیو. خوش بحال تو.