از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

زمان !

 

به گذشته که فکر می کنم می بینم بیشتر دوست داشتنیهام اون موقع اتفاق افتاده و بیشترین افسوس ها هم مال اون موقع هست . از دست دادن فرصت های طلایی...

به آینده که فکر می کنم در عین مبهمی امید رو گاهی! توش می بینم

به امروز که نگاه می کنم سر در گمی میبینم ٬ خستگی و بی حاصلی . مثل اینکه دارم هر روز سرم رو توی دیوار می کوبم. غصه همه ی آدمهای دنیا رو می خورم . درد همه ی مردم اذیتم میکنه . آخه یکی بگه بی خیال مگه تو سفیر حقوق بشری ؟

نمی دونم توی کدوم دوران بمونم (‌گذشته - حال - آینده ) ؟

از سیر در گذشته که به جایی نرسیدم و فقط درجا زدم٬ آینده هم که غبار آلوده زمان حال هم که پر از استرس هست . شاید برم سراغ ماضی بعید یا مثلا ماضی استمراری یا چیزی شبیه اینا یا چیزی متفاوت با اینا

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ارتباط شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:28 ق.ظ http://www.ertebat.blogsky.com

سلام
یکی از دوستان پیشنهاد کرد وبلاگتون رو ببینم . واقعا وبلاگ جالبی دارید . مطالب هم واقعا به دردبخوره .
دلم می خواد باهم تبادل لینک داشته باشیم . دوست دارم لینکتون رو تو سایتم داشته باشم تا هر وقت هم خودم و هم بازدید کننده هام دلمون خواست بتونیم بهت سر بزنیم .
اگه مایل به تبادل لینک باشید وبلاگ من رو با نام
۩۞۩ بی پرده زنان و مردان را ببینید ۩۞۩ لینک کنید . و حتما به من اطلاع بدید که وبلاگ شما رو با چه نامی لینک کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد