از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی


وقتی که دستام می لرزید  و نگاهم از شیشه ی کوچولوی کلاس مراقب بیرون بود و قلبم تاپ تاپ می کرد و گوشم تیز شده بود تا صداهای بیرون رو خوب بشنوه و حواسم به ساعت بود که زودتر از کلاس بپرم بیرون ...
همون لحظه ای بود که تو داشتی آب پرتقال می خوردی و واقعا هیچ خطری منو تهدید نمی کرد .
ترسم بیخود بود .
کاش صبر می کردم تا ۲۰ بگیرم .

---------------------------------------
*سئوال :
کی از لات بازی خوشش می آد ؟

نظرات 8 + ارسال نظر
داستان‌گو پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:44 ب.ظ http://dastangooo.blogsky.com

جمله‌ی «و واقعا هیچ خطری منو تهدید نمی کرد .» ذهن خواننده را به سمتی منحرف می‌کند که اتفاقی نیافتاده/ بهتر است حمله‌ی دیگری به جای‌ش بنویسی/.

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:07 ق.ظ http://ehhsan.persianblog.com

من دوست دارم ولی احساسش بالقوه در من وجود نداره

فریده خانم یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:21 ق.ظ

اما من عاشقشم

رررررررررررررررررااااااااااااااا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:21 ب.ظ http://www.raaz.blogfa.com

احساس می کنم شما رو می شناسم !!!! اینطور نیست ؟ ... درواقع نوشته هاتون این حس رو به من منتقل کرد

دست طلا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:00 ق.ظ

والا من از اون بالایی که چیزی نفهمیدم ولی منم از لات بازی خوشم نمیاد

ساغر چرت و پرتی شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:16 ب.ظ http://www.saghariii.com

منم بازی ...

من خودم و مسعود جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:40 ق.ظ http://3tadoost

من که خوشم نمیاد

غربت پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.myblog.de/amiru

man!!man az laat bazi khosham meeyad vali faghat gahia!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد