از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

از زبان من

اینجا یک زن مینویسد، یک زن کاملا معمولی

روزی دیگر !


روزی دیگر که من نیستم ٬ روزی که آغاز و انجام هستی بسته به دمی است ٬‌ روزی که باران و برف و گرما روحم را آزار نخواهد داد ٬...
آن روز ٬‌نمی دانم٬ ‌آیا تو هم مانند من مرده ای ؟
اگر بودی ! تنها ! برایم گل بیاور و یک جام شراب تا به سلامتیت بنوشم


---------
* هیچکس عکس پست قبلی رو ندید ؟
نظرات 13 + ارسال نظر
جبار سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:17 ق.ظ

سلام . خرس قطبی بهتره ها .قسمت نظرات چرا بالا نیست .؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:37 ق.ظ http://boozy.persianblog.com

به من هم سر بزن.و به روز شدی خبر بده

سیاورشن سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:18 ق.ظ http://blue-eye.blogsky.com

سلام..فضای زیبایی بود....................متن ها هم همینطور.........................به من هم سر بزنین

جبار دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:14 ب.ظ

سلام به آقای ممل . آقا ما چه هیزم تری به شما فروختیم . از اینکه دیگه تو کار من دخالت نمیکنی ممنونم . اینجا فکر نکنم ماله شما باشه . من از صاحبش اجازه گرفتم . مرسی .

ممل دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:33 ب.ظ

sharab=shallagh
JAbar to ham enghadr khodeto loos nakonaa
ciao

جبار دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام . چرا اینجوری شده ؟

جبار شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:37 ق.ظ

سلام . خوبی ؟ خوشحالی ؟ دیگه وقتشه که مطلب جدید بنویسی . نیست ؟

جبار چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:02 ق.ظ

زندگی با همه وسعت خویش
محفل ساکت و غم خوردن نیست
زندگی تن به قضا دادن و پژمردن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی جوشش و جاری شدن است
زندگی کوشش و راهی شدن است

جبار چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:47 ق.ظ

سلام . بابا جک بخونید حالشو ببرید . من وبلاگ ندارم که . به خدا هم میگم که بهم شفا بده . مرسی .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:33 ب.ظ

سلام منم عکسو ندیدم. ولی:
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را

جبار سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:10 ق.ظ

چندتا جک بگم ؟ باشه . میگم : ترکه میره خواستگاری، اسم دختره پروانه بوده ولی ترکه قاط زده بوده، یک بند بهش میگفته آهو خانوم! خلاصه وقتی دختره میاد چایی تعارف کنه، ترکه میگه: دست شما درد نکنه آهو خانوم! دختره شاکی میشه، میگه: بابا اسمه من پروانه‌ست نه آهو.ترکه میگه: ای بابا فرقی نداره... حیوون حیوونه دیگه!

ترکه میخواسته تو یک ادارة دولتی استخدام شه، میبرنش گزینش. اونجا یارو ازش میپرسه: شما وقتی میخواین وارد مستراح شید، با پای راست وارد میشید یا با پای چپ؟! ترکه هول میشه، میگه: شما منو استخدام کنید، من با سر وارد میشم!

یارو داشته تو اتوبان 180 تا سرعت میرفته، افسره جلوشو میگیره، بهش میگه: شما گواهینامه دارین؟ یارو میگه نخیر! میگه: کارت ماشین چی؟ مرده میگه: دارم ولی مال خودم نیست، مال اون بدبختیه که جسدش تو صندوق عقبه! افسره کف میکنه، میره سریع به مافوقش گذارش میده. خلاصه بعد از یک ربع سرهنگ مافوقش میاد، از مرده میپرسه: آقا شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین؟! یارو میگه: چرا قربان، بفرمایین! دست میکنه از تو داشبرد گواهینامه و کارت ماشین رو درمیاره، میده خدمت سرهنگ. سرهنگه میگه: می‌تونم صندوق عقب ماشینتونو بازرسی کنم؟ یارو میگه: خواهش میکنم، بفرمایید. سرهنگه میره در صندوق عقب رو باز میکنه، میبینه اونجا هم خبری نیست. برمیگرده به مرده میگه: ولی زیردست من گزارش داده که شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین و یه جسد هم تو صندوق عقب ماشینتونه! یارو میگه: نه قربان دروغ به عرضتون رسوندن! خودتون که مشاهده کردین. به خدا این افسره عقده‌ایه! دوست داره بیخودی به ملت گیر بده! لابد بعدشم گفته که من داشتم 180 تا سرعت می‌رفتم!

یه هواپیما تو قبرستون تبریز سقوط میکنه، فردا رادیو تبریز میگه: شب گذشته یک فروند هواپیمای توپولوف در حومة شهر تبریز سقوط کرده و تا این لحظه 34513 جسد کشف شده! عملیات برای یافتن اجساد بقیه قربانیان همچنان ادامه دارد!

ترکه تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمیگشته خونه، یهو میبینه یکجا کوه ریزش کرده، یک قطار هم داره ازون دور میاد! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه، میره اون جلو وامیسته. رانندة قطاره هم که آتیشو میبینه میزنه رو ترمز و قطار وا میسته. همچین که قطار واستاد، ترکه یک نارنجک درمیاره، میندازه زیر قطار، چهل پنجاه نف! ;ر آدم لت و پار میشن! خلاصه ترکه رو میگیرن میبیرن بازجویی، اونجا بازجوه بهش میتوپه که: مرتیکة خر! نه به اون لباس آتیش زدنت، نه به اون نارنجک انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! ترکه میزنه زیر گریه، میگه: جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی میکردم!

خدا شفا بده . به نظر من یه وبلاگ بزنید شعرا و جک هاتونو توش بنویسید . آخه اینم شد کامنت ؟!؟!؟!؟

جبار سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:56 ق.ظ

راسی یادم رفت . نه ما هم عکسی ندیدیم .

جبار سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:49 ق.ظ

سلام . بابا خانومی این حرفا چیه میزنی . خدا نکنه نباشی . ما هم مرده ایم اره . ما هم میمیزیم . ولی نگا . شراب نه . شراب نخور . بای .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد